loading...
همه نوع آهنگ بروز
meysam بازدید : 407 یکشنبه 25 بهمن 1394 نظرات (0)

فتحعلی شاه قاجار گه گاه شعر می سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی پروا نظر خود را باز گفت.فتحعلی شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهار پایان به آخور ببندند.
شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آن که شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند سپس پرسید:«حالا چطور است؟».شاعر هم بی آنکه پاسخی بدهد راه خروج پیش گرفت!. شاه پرسید:کجا می روی؟گفت: به طویله!!!

meysam بازدید : 254 یکشنبه 25 بهمن 1394 نظرات (0)

آورده اند که:

بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود.

شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت:

اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو

می دهم!!

بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است

و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم!سپس گفت:

اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی.شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود!

بهلول به او گفت:

تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست

چگونه من نفهمم که سکه های تو از مس است

meysam بازدید : 388 یکشنبه 25 بهمن 1394 نظرات (0)

نیمه شبی چند دوست به قایق‌سواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند. سپیده که زد گفتند: «چقدر رفته‌ایم؟ تمام شب را پارو زده‌ایم!»
اما دیدند درست در همان جایی هستند که شب پیش بودند! آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند!
در اقیانوﺱ بی‌پایان هستی، انسانی که قایقش را از این ساحل باز نکرده باشد هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید.
شما قایق‌تان را به کدام ساحل بسته‌اید؟ ساحل افکار منفی، ناامیدی، ترس، زیاده‌خواهی، غرور کاذب، خودبزرگ‌بینی، گذشته یا ..

تعداد صفحات : 46

درباره ما
Profile Pic
برای استفاده بهتر از سایت لطفا عضو شوید برای بهتر شدن سایت لطفا نظر بدید باتشکر مدیریت سایت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه
    کدهای اختصاصی